سادات میرسالاری یکی از طوایف مستقل کوچرو مناطق فارس تا اوایل قرن بیستم بود که تقریبا 85/جمعیت انرا شامل می شد که در دوران سلسله ی پهلوی به علت اسکان اجباری عشایر ورشد سریع سرمایه داری وابسته به امپریالیسم وجذابیت های کاذب شهری وهمچنین قرق شدن مراتع وچراگاهها و نادیده گرفتن حقوق عشایر چون سایرطوایف جمعیت عشایری این طایفه به حداقل رسید
این طایفه بزرگ هاشمی از لحاظ جمعیتی در رتبه دوم سادات در حوزه جنوب کشور هستند که روزگاری عشایر و از سرحد بردکر تا گرمسیر زیدون وکارند ورگ بلی را می پیمودند وکار اصلی انها دامداری ودامپروری بود . این طایفه دارای سازمان منسجم اجتماعی بود . اعضای ان دارای احساس تعلق به تعبیر (دکتر افشاری)یا عصبیت به تعبیر ابن خلدون بودند.شالوده سیاسی مناسبات خویشاوندی پدرتباری ومناسبات اجتماعی در نظام شیر مبتنی بر تعاون وهمکاری بود . تمایزات طبقاتی در تبار من معنا نداشت .اصالت وتفاخر تباری کمرنگ بود همه اتز نظر خونی از فقیر تاغنی (گو)ومیرسالاری بودیم اما بعداز سیاست تخته قاپوی رضا شاه طایفه از مسیر زندگی عشایری متوقف شد وپدران ومادرانمان که روزانه در سرما وگرما کیلومتر ها راه راپیاده می پیمودند ساکن شدند وسیاه چادرهایی(بهون)که مادرانمان باموی بزبا عشق وعلاقه می بافتند وپدرانمان با شوق خاص برپامی کردند وما در سایه سار انها تابستان گرم وزمستان سرد را میگذراندیم جای خود را به خانه های گلین داد که نه به درد تابستان گرم میخوردند و...............و بدین طریق طایفه ام پراکنده وهر تیره درگوشه ای ازایران عزیز ودر میان ایلی ساکن شد تیره هایی در بختیاری و تیره هایی در فارس و خوزستان وتیره هایی در کشورهای حوزه خلیج فارس وعراق .بدین ترتیب ارتبا طات اجتماعی وسازمان اجتماعی سادات میرسالاری از هم گسیخت . اما با توجه به شاخصه های اصلی فوق(هویت طایفه ای)نیز به همان نسبت رقیق تر شد .اما در این میان گروه کثیری از اعضای این طایفه بزرگ هنوز عوامل هویت طایفه ای را جان سختی وبقا می بخشند که این عوامل شامل عنصر خویشاوندی(گوگری)،احساس تعلق به طایفه،فرهنگ ،تاریخ وگویش شیرین میرسالاری وخلق وخوی خاص سادات هستند .